- شروع روایتگری در کسبوکار
- معرفی ابزار روایتگری کانتنتبرگر
- ابزار روایتگری: مدل ذهنی | ذهن خود را برای داستان سرایی آماده کنیم…
- روایتگری چه تاثیری بر مغز مخاطب دارد؟
- تمرینی برای داستانسرایی | با خاطرهنویسی شروع کنیم
- خطر تکروایتی | تکرار و تکرار یک روایت میتواند واقعیت ذهنی شود
- ابزار روایتگری: مخاطب | برای چه مخاطبی، با چه هدفی روایتگری میکنیم؟
- چه اطلاعاتی درباره مخاطب به ما در روایتگری کمک میکند؟
- ابزار روایتگری: لایه های روایی | از روایت برند تا روایتهای مفهومی…
- ابزار روایتگری: فضای خالی داستان | چه موضوعاتی ارزش روایی دارند؟
- ابزار روایتگری: طرح کلی داستان | داستان از کجا شروع شده و چطور تمام میشود؟
- ابزار روایتگری: ذینفعان روایت | از داستان ما چه برداشتهایی میشود؟
- ابزار روایتگری: کانال توزیع روایت | چه برنامهای برای توزیع روایت داریم؟
- ابزار روایتگری: دعوت به اقدام | از مخاطب چه میخواهیم؟
- ابزار روایتگری: لحن روایت | با چه لحن و صدایی داستانمان را روایت کنیم؟
- ابزار روایتگری: کمپین | قبل و بعد از روایت چه کارهایی باید انجام دهیم؟
- ابزار روایتگری: شاخص عملکرد | چطور نتایج روایت را ارزیابی کنیم؟
- تکنیک بازجویی | چطور داستان یک خطی را به روایتی بلند تبدیل کنیم؟
- تکنیک حذف | چطور مخاطب را برای ادامه روایت کنجکاو کنیم؟
- سوال ذهنی در روایت | سوالاتی از جنس پیشبینی یا پسبینی؟
- تمرین | با تصاویر تصادفی داستانی معنادار بنویسیم
قبل از اینکه به تکنیک بازجویی در روایتگری برسیم، یادآوری کنیم که در کانتنتبرگر توافق سادهای در مرحله اول برای تعریف داستان و روایتگری داریم، تا اینجا داستان را اتفاقی در نظر بگیریم که دارای شخصیت است و شروع و پایان مشخصی دارد، و روایت را نحوه تعریف کردن داستان در نظر بگیریم. مثلا «من امروز به فرودگاه رفتم و دوستم را بدرقه کردم» داستان و نحوه روایت همین اتفاق را روایت مینامیم. یادمان باشد در روایت نقش راوی بسیار مهم است، چون ما داستان را از «زاویه نگاه راوی» دریافت میکنیم. در همین داستان بدرقه کردن دوستم، راوی میتواند با پررنگ کردن رابطه صمیمی ما، داستان را احساسی کرده و فکر مخاطب را متوجه جنبه احساسی یک رابطه صمیمانه کند. از طرفی میتواند به جنبه رقابت این دو دوست پرداخته و فکر مخاطب را درگیر حذف موقت یا دائم یک رقیب کند. پس حواسمان به راوی باشد 😉
اما در این مطلب میخواهیم درباره تکنیک بازجویی صحبت کنیم، تکنیکی که کمک میکند داستان یک خطی را پرورش داده و به روایتی بلند تبدیل کنیم. معمولا وقتی به یک داستان فکر میکنیم، موضوعاتی که بهصورت مستقیم به آن رویداد مرتبط هستند از جلوی چشممان رد میشوند و میتوانیم درباره آن صحبت کرده یا بخشی از آن را بنویسیم. مثلا وقتی میخواهیم درباره شامی که دیشب در رستوران هندی خوردیم صحبت کنیم، احتمالا میدانیم که دکور رستوران، کیفیت غذا، شخصی که همراهمان بوده است، گارسون و شیوه مهماننوازی میتوانند سوژههای خوبی برای تکمیل داستان باشند. اما اینکه چطور با شخص همراهمان آشنا شدیم، یا چطور آن رستوران را انتخاب کردیم، تا الان به هند سفر کردهایم یا نه، چرا غذاهای هندی تند است و تاریخچه این موضوع به چه چیز برمیگردد احتمالا در مرحله اول در ذهنمان ظاهر نمیشوند.
تکنیک بازجویی کمک میکند بخشهایی از داستان که در ابتدا به آن فکر نمیکردیم را کشف کرده و با کمک «تکنیک سایه زدن» داستانمان را پرورش دهیم. بازجوها چه ویژگیهای بارزی دارند؟ سوال میپرسند، و البته این سوالها را پشتسرهم میپرسند، برای اینکه متهم فرصت زیادی برای فکر کردن در لایه خودآگاه پیدا نکند و بدون آنکه خیلی فکر کند، جواب بدهد.
فکر کردن زیاد گاهی وقتها در تولیدمحتوا و روایتگری باعث شکلگیری کلیشهها میشود، مخصوصا وقتی که از جنبه خلاقیت قرار است به موضوع نگاه کنیم، پس اساس تکنیک بازجویی سوالهای زیاد و پشتسرهم است. اما ببینیم چطور از بازجویی برای پرورش داستان استفاده کنیم، بیایید با یک مثال موضوع را ادامه دهیم. دست به قلم شده و داستانی خیلی کوتاه بنویسیم. سخت نگیرید، بر اساس ترکیب زیر در ۱ دقیقه داستان کوتاهتان را بنویسید:
{کاری کردم/نکردم} + {فرصتی از دست رفت}
{یکساعت دیرتر سایت را باز کردم} {تمام صندلیها پرشده بود}
{عینکم را جاگذاشتم} {نتوانستم به ساحل بروم}
فکر میکنم مثالها، موضوع را شفاف کرد، بدون نوشتن داستان یکخطی، خواندن ادامه مطلب توصیه نمیشود 😉
[ihc-hide-content ihc_mb_type=”show” ihc_mb_who=”3,4,5,6″ ihc_mb_template=”3″ ]
تکنیک بازجویی در روایتگری:
تکتک بخشهای داستان یک خطی که نوشتهاید را زیر سوال ببرید و تا جایی که میتوانید سوالهای متعددی درباره هربخش داستان بپرسید. مثلا وقتی صحبت از جاگذاشتن عینک است، اول تکلیفتان را با «عینک» مشخص کرده و بعد سراغ «جاگذاشتن» بروید.
قانونی که برای اجرای این تکنیک نباید یادمان برود: توقف مطلقا ممنوع است. داستان چیست؟ سوالهای متعدد از بخشهای مختلف داستان را در زمانی مشخص انجام میدهیم و در این زمان اجازه نداریم دست از نوشتن برداریم، حتی شاید برای مدت کوتاهی مجبور شویم سوالهای کمی بیربط بنویسم.
ما میخواهیم در ۱۲۰ ثانیه – دو دقیقه – بخشهای مختلف داستان را زیر سوال ببریم و با نوشتن سوالهای مختلف ابعاد دیگری از داستان را روشن کنیم.
جزئیات اجرایی:
یک) یک صفحه کاغذ بردارید و داستان یک خطی را بالای آن بنویسید.
دو) کلماتی که قابلیت بازجویی دارند را مشخص کنید.
سه) تایمر موبایل را ۱۲۰ ثانیه تنظیم کرده و بلافاصله شروع کنید.
- اول بازجویی یک کلمه را بهطور کامل تمام کنید و بعد بهسراغ کلمه بعدی بروید.
داستان یک خطی: عینک را جاگذاشتم، نتوانستم به ساحل بروم.
عینک:
کدوم عینک؟ کی خریدی؟ چرا خریدی؟ از کجا خریدی؟ چند خریدی؟ موقع خرید با کی بودی؟ فروشنده راضیت کرد یا خودت انتخاب کردی؟ از کجا فهمیدی بهت میاد؟ معمولا کجا نگهداریش میکردی؟ قابش بود یا گم کردیش؟ چندمین عینکی بود که داشتی؟ فرم عینکت چجوری بود؟ عینک طبی هم میزنی؟ از دوستات کیا عینک میزنن؟ از چه مدل عینکهایی بدت میاد؟ چرا دوسش داری؟
جاگذاشتم:
چرا جا گذاشتی؟ کجا جا گذاشتی؟ سابقه جا گذاشتن هم داری؟ فقط وسایل خودت رو جامیذاری یا هر وسیلهای رو جا میذاری؟ وقتی جامیذاری پیدا هم میشه یا …؟ کسی شاهده جا گذاشتی؟ آخرین باری که دیدیش کی بوده؟ مطمئنی جا گذاشتی و گمش نکردی؟ آخرین باری که چیز دیگهای رو جاگذاشتی کی بوده؟ کاری نکردی که دیگه یادت باشه چیزی رو جانذاری؟ از بچگی چیزای مختلف رو جامیذاشتی؟
همین موضوع را درباره «ساحل» و حتی «رفتن» هم میتوانستیم ادامه دهیم. با این روش کم کم به سوالاتی میرسیم که در مرحله اول حتی گوشه ذهنمان هم نداشتیم. بعد از اینکه زمان تمام شد، به سوالات برگردید، سعی کنید بهصورت ذهنی به هر سوال جواب بدید و اگر نکتهای داشت که بهنظرتان جذاب بود در انتهای همان صفحه بنویسید. مثلا «کی خریدی؟» «نخریدم، مادرم تولد ۳۰ سالگی بهم کادو داد»، «چرا دوسش داری؟» «یادگاری بود، تقریبا همه سفرها بهچشمم بود، شاید دنیا رو از داخل قاب اون دیدم».
پس تا اینجای کار، کاغذی داریم که بالای آن داستان یک خطی را نوشتهایم که الان زیر کلماتی که بازجویی شدهاند خط کشیدهایم، کمی پایینتر اسم کلمات را نوشته و زیر آن سوالات مختلفی را یادداشت کردهایم. در انتهای صفحه هم نکات جذابی که از پاسخ ذهنی سوالات کشف کردهایم را نوشتهایم.
تکنیک سایهزدن در روایتگری:
وقتی نقاش میخواهد به گلدان روی میز بیشتر توجه کنیم، قلم سیاه را بر میدارد کمی سایه به آن اضافه میکند، ما هم در داستاننویسی و روایتگری کار مشابهی انجام میدهیم، وقتی میخواهیم مخاطب به عینک توجه بیشتری کند، برای عینک سایه میزنیم، یعنی از مفاهیمی که در تکنیک بازجویی کشف کردیم استفاده میکنیم و عینک را از یک حالت عمومی خارج کرده و وارد یک فضای اختصاصی میکنیم. پیچیده شد؟ شفاف میکنیم…
وقتی میگوییم «عینک را جاگذاشتم»، در فضای عمومی صحبت میکنیم که میتواند برای هرکسی باشد، درواقع در این داستان درباره «هرعینکی» و «هرجاگذاشتنی» صحبت میکنیم، مشخص شدن جزئیات بیشتر میتواند داستان را وارد فضای اختصاصی کند، در این حالت مخاطب درک میکند درباره چه عینکی و چه نوع جاگذاشتنی صحبت میکنیم. «سی سالم بود، وقتی بیدار شدم عینک بالای تختم بود، دقیقا همان مدلی که میخواستم، فریم گرد با شیشههای قهوهای، تا امروز بهترین هدیهها را از مادرم گرفتم…» الان به «هرعینکی» فکر نمیکنیم، این همان تکنیک سایهزدن است.
جزئیات اجرایی:
یک) چه بخشی از مفاهیمی که در انتهای صفحه نوشتهاید میتواند جذاب باشد و موضوع را روشنتر کند؟ حداقل ۴ مفهوم را انتخاب کنید.
دو) مفاهیم را به کلمهای که نوشتهاید ارتباط دهید.
سه) داستان را با مفاهیم جدید بازنویسی کنید.
«معمولا هر وقت با ماشین میرم فرودگاه، یه چیزی جا میذارم، دلخوش به فضای زیاد ماشین میشم و غافل از اینکه قرار نیست با خودم ببرم. دفعه قبل هم کلاهم رو جاگذاشتم، چقدر مهشید دعوام کرد، هردوبار باهام بود. ایندفعه عینک آفتابیم رو جاگذاشتم، اونم عینکی که کادوی تولد سیسالگیم بود و یازده سال خاطرهسازی باهاش کردم، الان همه لب ساحل و من باید تو هتل بشینم.»
از تکنیک بازجویی و تکنیک سایهزدن میتوانیم در دو مرحله استفاده کنیم، مرحله اول یعنی همان کاری که تا اینجا انجام دادیم، مرحله دوم یعنی داستانی که الان بیشتر پرورش پیدا کرده است و کلمات و عبارات جدیدی هم دارد را زیر سوال برده و مورد بازجویی قرار دهیم. مثلا «هتل؟کدوم هتل؟ چطور انتخاب کردی؟ چی داشت؟ شبی چند گرفتی؟ جدیده یا قدیمی؟ اتاق چند تخته گرفتی؟ معمولا سفر میری هتل میری یا …؟»
قرار نیست از همه مفاهیم استفاده کنیم و تکتک کلمات داستان را برای مخاطب شرح دهیم، با کمک این تکنیک مفاهیم را کشف میکنیم، تشخیص فضا و نحوه استفاده با راوی است، معمولا بهتر است مفاهیمی را سایه بزنیم که با آنها در بخشهای دیگر داستان کار داریم و قرار است مفهومی را به مخاطب منتقل کنیم که این فضاسازی میتواند کار را آسانتر کند.
میتوانیم این تمرین را با خاطرات شخصی هم انجام دهیم، خاطرهای انتخاب کنید، سعی کنید بخشهای مختلف آنرا مورد بازجویی قرار دهید، حالا مفاهیم را مشخص کرده و بخشهایی را سایه بزنید. سعی کنید خاطره اولیه را با مفاهیمی که کشف کردید جذابتر کنید.
[/ihc-hide-content]