- شروع روایتگری در کسبوکار
- معرفی ابزار روایتگری کانتنتبرگر
- ابزار روایتگری: مدل ذهنی | ذهن خود را برای داستان سرایی آماده کنیم…
- روایتگری چه تاثیری بر مغز مخاطب دارد؟
- تمرینی برای داستانسرایی | با خاطرهنویسی شروع کنیم
- خطر تکروایتی | تکرار و تکرار یک روایت میتواند واقعیت ذهنی شود
- ابزار روایتگری: مخاطب | برای چه مخاطبی، با چه هدفی روایتگری میکنیم؟
- چه اطلاعاتی درباره مخاطب به ما در روایتگری کمک میکند؟
- ابزار روایتگری: لایه های روایی | از روایت برند تا روایتهای مفهومی…
- ابزار روایتگری: فضای خالی داستان | چه موضوعاتی ارزش روایی دارند؟
- ابزار روایتگری: طرح کلی داستان | داستان از کجا شروع شده و چطور تمام میشود؟
- ابزار روایتگری: ذینفعان روایت | از داستان ما چه برداشتهایی میشود؟
- ابزار روایتگری: کانال توزیع روایت | چه برنامهای برای توزیع روایت داریم؟
- ابزار روایتگری: دعوت به اقدام | از مخاطب چه میخواهیم؟
- ابزار روایتگری: لحن روایت | با چه لحن و صدایی داستانمان را روایت کنیم؟
- ابزار روایتگری: کمپین | قبل و بعد از روایت چه کارهایی باید انجام دهیم؟
- ابزار روایتگری: شاخص عملکرد | چطور نتایج روایت را ارزیابی کنیم؟
- تکنیک بازجویی | چطور داستان یک خطی را به روایتی بلند تبدیل کنیم؟
- تکنیک حذف | چطور مخاطب را برای ادامه روایت کنجکاو کنیم؟
- سوال ذهنی در روایت | سوالاتی از جنس پیشبینی یا پسبینی؟
- تمرین | با تصاویر تصادفی داستانی معنادار بنویسیم
میخواهیم به داستانسرایی یا روایتگری تجاری وارد شویم و درباره این صحبت کنیم که چطور میتوانیم داستانهای کسبوکارمان را به شیوهای اثربخش روایت کنیم، اما قبل از اینکه به روایتگری در کسبوکار برسیم، میخواهیم آمادگی بیشتری پیدا کنیم. در شروع روایتگری در کسبوکار گفتیم: همه ما خاطرات زیادی را بهصورت داستان در ذهن داریم، اما تعداد کمی از ما روایتگرهای خوبی هستیم. چرا؟ آیا با تمرین داستان سرایی میتوانیم توان روایتگری خود را افزایش داده و داستانها و خاطراتمان را به خوبی روایت کنیم؟
خوراک چالش ذهنی
یک) فردی که در جمع خانواده بهخوبی یک خاطره را تعریف کرده و همه را مجذوب خود میکند در جمع مدیران شرکت هم میتواند روایتگر خوبی باشد؟
دو) شخصی که داستانی شخصی را بهشیوهای جذاب روایت میکند، میتواند درباره کتابی که هفته گذشته خوانده است به خوبی صحبت کند؟
سه) وقتی میتوانیم فیلم دیشب را جذاب تعریف کنیم، میتوانیم از خاطرات سفرمان هم به همان جذابی صحبت کنیم؟
اول به این سوال جواب بدهیم که اصلا روایتگری با تمرین داستان سرایی قابلیت تقویت دارد یا مهارتی ذاتی است و صرفا خودمان را دلخوش کردهایم، ادوارد دوبونو جمله جالبی دارد «قرار نیست همه بتهوون شویم، اما همه میتوانیم پیانو زدن را یادبگیریم و بهخوبی هم بنوازیم» ممکن است بخشی از مهارتهای مربوط به روایت داستانها ذاتی باشد، اما بخش بیشتر آن اکتسابی است و با تمرین داستان سرایی میتوانیم آن بخشها را تقویت کنیم.
با خاطرهنویسی شروع کنیم…
وقتی با خانواده خود دورهم نشستهاید و میخواهید درباره مسافرتی که سال پیش همگی باهم رفتید صحبت کنید، احتمالا نیازی نیست درباره زمان دقیق آن صحبت کنید، یا مثلا خیلی درباره جزئیات سفر تعریف کنید، یا همسفرها را تک به تک معرفی کنید، یا دلایل سفر را در چند جملهای بیان کنید. برای اینکه همسفرهای شما در همان جمع نشستهاند و خودشان در جریان هستند، حتی در بسیاری وقتها با اشارهای ساده خودشان ادامه ماجرا را ادامه میدهند. «یادته؟ توی اون همه برف گیرداده بودی که باید چای ذغالی درست کنیم…» بعد از این جمله احتمالا خانواده همراه میشوند.
تصور کنید همین خاطره را قرار است در جمع دیگری تعریف کنید، در جمع دوستانتان که با شما همسفر نبودهاند و در جریان جزئیات ماجرا نیستند. روایت شما از آن خاطره چه تفاوتی باید داشته باشد تا دوستان شما هم درگیر شده و همراه شوند؟ میتوانیم تمرین داستان سرایی را با تمرین ۷۷ شروع کنیم.
[ihc-hide-content ihc_mb_type=”show” ihc_mb_who=”3,4,5,6″ ihc_mb_template=”3″ ]
تمرین داستان سرایی | تمرین ۷۷:
در این تمرین ۷ روز پشت سرهم تلاش میکنیم تا هر روز ۷ خط از یک اتفاق روزمان را برای شخصی که ما را نمیشناسد بنویسیم. تفاوت این تمرین با خاطرهنویسیهای معمول:
یک) تداوم: ۷ روز پشت سرهم
دو) محدودیت: نه کمتر از ۷ خط و نه بیشتر از ۷ خط
سه) فضاسازی: برای افرادی غریبه که با فضای فکری و سبکزندگی و شغل ما آشنا نیستند
درست است که اتفاق جذاب میتواند داستان جذابی هم بسازد، اما در این تمرین بیشتر از جذابیت ذاتی سوژه، بهتر است سوژههایی عادی را انتخاب کنیم و سعی کنیم با فضاسازی مناسب خاطره را خواندنیتر کنیم. مثلا اگر مدیرعامل شرکت بهطور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی شرکت را ترک کرده و بعد از چند روز هنوز خبری از او ندارید، سوژهای با جذابیت ذاتی است، و احتمالا جذابیت سوژه میتواند مخاطب را تاحد زیادی همراه کند، طبیعتا هر روز سوژههای ناب سر راه ما قرار نمیگیرند و نمیتوانیم سوژهسازی کنیم و قرار است از اتفاقات واقعی استفاده کنیم. پس سوژه ای عادی انتخاب کرده و سعیکنیم مخاطب را در فضای نسبتا مشترکی با خودمان قرار دهیم. فضایی که بتواند موضوع برای ایشان هم جذاب باشد.
وقتی قرار است برای خودمان خاطره بنوسیم:
«امروز خیلی زود شرکت نرفتم، کارهام زیاد بود اما حوصله کار نداشتم، یک ساعت دیگه جلسه گزارش ماهانه بود و منم هیچ ارائهای آماده نکرده بودم…»
وقتی قرار است برای دیگران بنویسیم:
«امروز خیلی زود شرکت نرفتم، اونم دقیقا روزی که جلسه گزارش ماهانه برگزار میشه، باید بگیم دقیقا یکماه قبل چهکاری انجام دادیم و برای ماه بعد چه کاری باید انجام بدیم، معمولا اینجور کارا برای شرکتهای نرمافزاری و منظم جواب میده نه شرکت تولید لیوان یکبار مصرفی که کل تولدیش رو میشه تو یه مغازه ۲۰ متری فروخت»
وقتی برای فردی مینویسیم که در جریان کار و شغل ما نیست، بهتره دلایلمون «از اینکه چرا جلسهای که امروز داریم برامون خوشایند نیست» را بنویسیم. یا بهشیوهای نسبتا غیرمستقیم درباره شرکت و فضای کاری توضیحاتی بدهیم. نیاز نیست حتما همهچیز را از شرکت بداند، اما لازم است به تدریج تصویری شفاف و تقریبا نزدیک به چیزی که منظورمان است در ذهن مخاطب شکل گیرد.
فضاسازی مشترک:
در واقع میخواهیم تمرین کنیم که چه بخشهایی از یک خاطره را لازم است بیشتر توضیح دهیم و بهاین واسطه میتوانیم مخاطب را در یک فضای نسبتا مشترک با خودمان قرار دهیم.
تمرین داستان سرایی | تمرین ۷۷ پیشرفته:
وقتی تمرین بالا را انجام دادیم، میتوانیم وارد مرحله پیشرفته شویم، یا میتوانیم ۴ روز تمرین بالا را انجام داده و ۳ روز دیگر حالت پیشرفته آنرا انجام دهیم.
حالت پیشرفته اول: شخصیتپردازی
در این حالت لازم است یک شخصیت اصلی برای خاطره خود انتخاب کرده، آن /را به مخاطب معرفی کنیم و داستان را پیرامون همان شخصیت اصلی ادامه دهیم.
مثلا در همان مثال بالا:
«امروز به شرکت دیر رسیدم، انقدر خواب لذتبخشی بود که یادم نبود رجبی امروز هست، توی سخنرانیها خوب میتونه از این صحبت کنه که ساعت کاری براش مهم نیست و خروجی مهمه، اما کافیه نیمساعت دیر برسی، باید تا یک هفته نگاههای عجیبو غریبش رو تحمل کنی، من نمیدونم پیر بشه قراره این بیحوصلگیش به کجا برسه و …»
در این حالت سعیکردیم مخاطب با آقای رجبی آشنا شده و داستان را با محوریت آقای رجبی دنبال کند…
پس میتوانیم هر روز در خاطراتمان یک شخصیت را پیدا کنیم و سعی کنیم به مخاطب معرفی کرده و داستان را با آن شخصیت پیش ببریم. لزوما داستان از نگاه شخصیت ما نیست، اما مخاطب آن شخصیت را قرار است از سایر شخصیتها بیشتر بشناسد.
حالت پیشرفته دوم: هدفگذاری
تا اینجا تمرین داستان سرایی ما برای فضاسازی مشترک و تقویت توان نوشتن بود، در این حالت میخواهیم به خاطره خود جهت مشخصی بدهیم و علاوه بر بیان آنچه که اتفاق افتاده، نتیجه مشخصی از داستان داشته باشیم. در واقع در این حالت مشخص میکنیم هدف ما از بیان این خاطره چیست؟ مثلا میخواهیم نمایش دهیم که کار کارمندی کسلکننده است، یا کارمندان مجبور به انجام کارهایی هستند که دوست ندارند. هدفی را از قبل مشخص میکنیم و با هدف اینکه مخاطب همین موضوع را از داستانما بهصورت غیرمستقیم دریافت کند، موضوع را ادامه میدهیم.
از شرح فضای درونی تا فضای بیرونی:
شاید تمرین خاطرهنویسی به این شکل کمی عجیب باشد، روایتگری تجاری و خاطرهنویسی؟ ما در خاطراتمان حضور داریم، فضاسازی آن هم در ذهن و فکر ما وجود دارد، در این تمرینها سعی میکنیم آنچه که در درونمان وجود دارد را به درستی شرح دهیم و مخاطب را در فضای ذهنی نسبتا مشترکی قرار دهیم، وقتی وارد روایتگری تجاری میشویم بسیاری از فضاسازی ها در درونما هم وجود ندارد، لازم است اول آن فضا را ایجاد کنیم و بعد درباره آن صحبت کنیم، این تمرینها تا حد زیادی میتوانند مسیر را هموار کنند 😉
[/ihc-hide-content]